با نزدیک شدن زمان برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در ایالات متحده و افزایش رقابتهای انتخاباتی، گروههای سیاسی و تحلیلگران ایرانی دوباره به گمانهزنی درباره پیروزی نهایی انتخابات و تأثیرات آن بر اقتصاد، سیاست و امنیت ملی ایران مشغول شدهاند. مسئله کلیدی این است که بیتوجه به پیروزی یا شکست نامزدهای دموکرات و جمهوریخواه، چارچوب سیاست خارجی کشور به گونهای باید تنظیم شود که هیچیک از نتایج انتخابات در آمریکا تأثیر قابل توجهی بر منافع ملی و روند توسعه کشور نداشته باشد.
در کمتر از هشت ماه با برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در ایالات متحده، یکی از سوالات اساسی برای مخاطبان ایرانی در سراسر جهان مربوط به فرصتها و تهدیدات مربوط به دور دوم انتخابات جو بایدن یا بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید است. در این دو قطبیت، دو گروه مختلف را مشاهده میکنیم که با توجه به دیدگاه سیاسی، جایگاه اجتماعی و گاهاً منافع اقتصادی، هواداران دموکراتها یا جمهوریخواهان در انتخابات آبان ماه هستند. افرادی که اصولاً در جناح “محافظهکار” قرار میگیرند، بدون توجه به تمایلات سیاسی، جناحی یا حزبی، از بازگشت ترامپ به قدرت حمایت میکنند. به عنوان مثال، همانطور که برخی از فعالان راستگرا و موافقان حکومت خواستار پیروزی ترامپ بر بایدن هستند، برخی دیگر از اصلاحطلبان، معتدلان و گروههای میانهروی اپوزیسیون نیز به پایداری بایدن در قدرت تأکید میکنند.
با توجه به تنوع شاخصهای سیاسی و اقتصادی برای مقایسه فواید و تهدیدات دونالد ترامپ و جو بایدن برای جمهوری اسلامی ایران، در این نوشته تلاش خواهیم کرد تا از طریق مرور و مقایسه یک مورد خاص، تأثیر هر یک از این دو نماینده از حزبهای دموکرات و جمهوریخواه بر منافع تهران را بهتر درک کنیم. اینجا فرض بر این است که نظام ایران در کوتاهمدت هدفی برای تغییر سیاستهای خود نسبت به روابط با آمریکا، برنامه هستهای، مسائل منطقهای، و توسعه نیروی نظامی ندارد.
یکی از مهمترین مسائل مورد اختلاف بین تهران و واشنگتن در دو دهه گذشته، بارگیری اورانیوم در اراضی ایران و اتهامات غربی درباره تلاشهای نظام برای ساخت سلاح هستهای بوده است. سرانجام، پس از تصویب سری طولانی از قطعنامههای شورای امنیت مرتبط با برنامه هستهای ایران و ایجاد اجماع بینالمللی علیه تهران در دوره ریاست جمهوری باراک اوباما، نظام تصمیم گرفت با ورود به مذاکرات هستهای، همزمان با حفظ حق غنیسازی در داخل، تحریمهای اقتصادی غرب را، بهویژه در حوزه فروش نفت و تبادل ارز، مخالفت کند. امضای توافق هستهای برجام، در پایان دولت یازدهم، نماد فصل جدیدی در روابط ایران و غرب و همچنین در رونق اقتصادی کشور در مقابل دولتهای همسایه بود. با وجود امیدواریهای اولیه، پیروزی دونالد ترامپ و سپس خروج او از برجام، باعث شد تا امیدها زودتر از انتظارات خاتمه یابد.
در طول دوره ریاست جمهوری ترامپ، اعضای کلیدی تیم سیاست خارجی و امنیت ملی وی، به ویژه مایک پمپئو و جان بولتون، تحت تأثیر لابی کشورهای عربی و اسرائیل قرار گرفتند و مواضع شدیداً ضدایرانی اتخاذ کردند و کمپین فشار حداکثری علیه تهران را پیشنهاد کردند. بنا به گزارش سخنگوی وزارت خارجه چین، این تحریمهای بیسابقه باعث وارد آمدن خسارتی بالغ بر ۲۰۰ میلیارد دلار به اقتصاد ایران شد و زمینه برای تشدید مشکلات اقتصادی-اجتماعی فراهم آمد. با اینحال، با وجود ارسال پیام ایران به ترامپ از طریق روسیه و تلاش ظریف برای دیدار با او در حاشیه نشست G7، مقدار نفوذ چهرههای نئوکان و ضدایرانی در دولت آمریکا به گونهای قوی بود که مانع از احیای برجام یا بهبود توافق بین دولتهای روحانی و ترامپ شد.
پس از پیروزی تیم بایدن-هریس، مذاکرات احیای برجام بین ایران و آمریکا به مرحله جدیدی وارد شد و بسیاری از تحلیلگران از احتمال زنده شدن توافق هستهای در روزهای پایان دولت روحانی خبر میدادند. با این حال، برخی ملاحظات داخلی باعث شدند تا پرونده هستهای از عباس عراقچی به علی باقری منتقل شود. در دولت سیزدهم، با ادامه مذاکرات اتمی تحت عنوان «رفع تحریمها»، اما به دلیل آغاز جنگ اوکراین، اعتراضات مربوط به مرحومه مهسا امنیتی، و در نهایت عملیات طوفان الاقصی، این مذاکرات متوقف شد.
با وجود عدم بهرهمندی از مذاکرات احیای برجام و توقف آن، اهمیت این موضوع به اندازهای بالا بود که برت مکگورک و علی باقری توانستند با دنبال کردن مذاکرات غیرمستقیم دوحه-مسقط، به نوعی توافق نامنظور و موقت دست یابند. در این توافق، جمهوری اسلامی ایران میتواند سهمی از صادرات نفت خود به مقصد چین را افزایش دهد، به بخشی از منابع ارزی خود در خارج از کشور (از جمله کره جنوبی و عراق) دسترسی پیدا کند، و در نهایت، بخشی از نیازهای داخلی خود را از طریق کشورهای همسایه مانند امارات و ترکیه تأمین نماید. همچنین، ایران تعهد میدهد که سطح غنیسازی را در کوتاه مدت افزایش ندهد، به همکاری محدود با بازرسان آژانس انرژی اتمی ادامه دهد، و در نهایت، به سمت ساخت و آزمایش سلاح هستهای حرکت نکند. به دنبال کاهش سختگیری دولت بایدن برای اجرای تحریم نفتی ایران، آمارها نشان میدهد که در سال گذشته، ایران بین ۲۷ تا ۳۰ میلیارد دلار نفت فروخته است. به گزارش موسسه بینالمللی SVB، فروش نفت ایران افزایش یافته و در برخی ماهها به تولید ۲.۸۷ میلیون بشکه نفت در روز رسیده است. این مجموعه اقدامات منجر به این شد که دولت سیزدهم فشار تحریمی دولت دوم را تجربه نکند و اقتصاد کشور دوباره وارد تراز مثبت شود.
با توجه به مقایسه ظاهری پیامدهای دور اول ریاست جمهوری ترامپ و بایدن برای امنیت و اقتصاد ملی ایران، به نظر میرسد که دولت بایدن نفع بیشتر و تهدید کمتری برای تهران دارد. با این حال، نویسنده این یادداشت اعتقاد دارد که ورود یا خروج افراد به کاخ سفید نباید روند توسعه کشور را مختل کند یا به بقای حاکمیت سیاسی تهدید وارد کند. به عبارت دیگر، دولت ابراهیم رئیسی بهتر است به جای قمار بر روی گزینههای بایدن یا ترامپ، سعی کند به سازوکاری دست پیدا کند که در آن تهران بتواند با نخبگان اصلی هر دو حزب دموکرات و جمهوریخواه وارد گفتوگو شده و براساس اجماع دوحزبی مذاکرات اتمی با واشنگتن را دنبال نماید. تاکید بر مذاکرات هستهای به این معنا نیست که تنها مشکل میان ایران و آمریکا مسئله غنیسازی است، بلکه به معنای آن است که توافق دو کشور در مسائل کنترل تسلیحات و رفع تحریمها میتواند نقطه آغازی برای مذاکره مستقیم درباره موارد اختلافی باشد. تیم سیاست خارجی دولت باید با آمادگی کامل خود را برای بقا بایدن یا بازگشت ترامپ آماده کند و آینده کشور را به بازیهای سیاسی داخل آمریکا گره نزند.
نظرات کاربران