بیبی منجمه، یکی از زنان برجسته نیشابور و دختر کمالالدین سمنانی، در عرصه نجوم کشورمان به شهرت رسیده است. او به احکام نجوم و علم ستارهشناسی زمان خود تسلط داشت و به دلیل پیشگوییهایش بر اساس حرکات ستارگان شهرت زیادی پیدا کرده بود.
این نوشته نگاهی به تاریخ نجوم در ایران و یادآوری ستارگان برجسته این سرزمین پهناور دارد. همچنین تلاش میکنیم به این پرسش پاسخ دهیم که آیا در گذشته پرافتخار کشورمان نیز منجمان زن حضور داشتند یا ورود آنان به دنیای نجوم ایران تنها به دوران معاصر محدود میشود؟
گشتی در کهنترین رصدخانههای ایران
اگر به ارتباط مردم ایران با آسمان و جهان در دوران پیشاتاریخ نگاه کنیم، میتوانیم بگوییم که باورهای اولیه این مردم نسبت به آسمان و اجرام آن، غیرعلمی بوده است. این نگرش بیشتر جنبه معنوی و خیالی داشت، اما علم نجوم در ایران دارای چنان پیشینهای است که میتوان آن را از دیدگاه علمی و توصیفات مادی نیز بررسی کرد.
دیدگاه ایرانیان پیشاتاریخی به علم نجوم را میتوان در «سنگافراشتیها» یافت؛ بناهای سنگی سادهای که بر روی تپهها ساخته شده بودند. قدمت این سنگافراشتیها به ۲۵۰۰ سال پیش از میلاد و حتی قبل از آن بازمیگردد و در واقع، کهنترین رصدخانههای تاریخ ایران محسوب میشوند.
نخستین نشانههای پیشرفت و توسعه علم نجوم را میتوان در دوران هخامنشیان مشاهده کرد. ظهور تقویم اوستایی و استفاده از تقویمهای چوپانی و کشاورزی نشاندهنده پیشرفت علم نجوم در این دوره است.
تقویم اوستایی هخامنشیان، که به طور همزمان مبنای قمری و شمسی داشت، سال را به ۳۶۵ روز تقسیم میکرد. تعیین زمان نوروز و مهرگان و دیگر آیینها به طور نزدیکی با این تقویم مرتبط بود. ساخت بنای «سنگ اندازهگیری» یا «نشان سنگ» در تالار سهدروازه تختجمشید نیز اهمیت نجوم در این عصر را نشان میدهد. امروزه این سنگ اندازهگیری به عنوان یک رصدخانه شناخته میشود.
طالعبینی یا زایچه جنبههای دیگری از علم نجوم است که به ویژه در دوران اشکانی و ساسانی مورد توجه قرار گرفت و برای شاهان اهمیت زیادی داشت. مناصب مرتبط با نجوم نیز در دربارها جایگاه ویژهای یافتند. اخترمارانسالار یا منجمباشی و گاهبد از مناصب مهم درباری عصر ساسانی بودند که فعالیتهایشان ارتباط عمیقی با علم نجوم داشت.
یکی از دستاوردهای بزرگ نجومی دوران ساسانیان «زیج شهریاران» است که تدوین آن به دوران شاپور اول و حدود سال ۲۶۴ میلادی بازمیگردد. این زیج به ویژه در حدود سال ۵۵۵ میلادی و در دوران انوشیروان ساسانی اصلاحاتی یافت. اهمیت این منبع مکتوب که شامل اطلاعات گسترده نجومی و ستارهشناسی است، در قرون نخستین اسلامی با ترجمه آن و تاثیرگذاری بر جهان نجومی پس از آن آشکارتر شد.
میراث گندی شاپور در نجوم
ترجمه «زیج شهریاران» به زبان عربی در دوران اسلامی و با وقفهای پس از ورود اسلام به ایران، یعنی در دوران خلفای عباسی، انجام شد. این تأخیر به دلیل آشفتگیهای اولیه ورود اعراب و نیز فقدان اهتمام خلفای اموی به علم بود.
علم نجوم در ایران اسلامی، نهتنها بر اساس منابع فارسی قدیم، مانند «زیج شهریاران»، توسعه یافت، بلکه منجمان برجسته این دوره که اغلب ریاضیدان نیز بودند، ایرانی بودند. این منجمان از طبقات عالیه پیش از اسلام به شمار میرفتند، چرا که در دوران ساسانی علم در انحصار مغان یا خاندانهای روحانی بود و به آنها حتی عنوان «مجوسی» یا زرتشتی نیز داده میشد.
استفاده از منابع مکتوب ایرانی و ورود خاندانهای ایرانی به دنیای نجوم، تأثیر قابل توجهی بر جنبههای مختلف علم ستارهشناسی در دوران اسلامی داشته است. نمونهای از این تأثیر، رواج واژههای فارسی میانه و پهلوی در کتابها و جداول نجومی دوران عباسیان است. واژگانی مانند زیگ یا زیج، دهگان، اوگ یا اوج، پرگار یا فرجار، و پُری یا بدر از جمله این واژهها هستند.
نخستین اسطرلاب مسطح این دوران نیز توسط دانشمند ایرانی ابواسحاق ابراهیم بن حبیب فزاری ساخته شد. نوبخت اخترشناس، ابوسهل پسر نوبخت اخترشناس، همچنین خانواده برمکی و روزبه پسر داودیه، معروف به عبداللّه بن مقفع، از دیگر ستارهشناسان برجسته این دوره بودند که نقش مهمی در انتقال میراث نجومی ایرانیان به دوران اسلامی ایفا کردند.
در بررسی نجوم ایران در سالهای نخستین اسلام، باید به مکتب نجومی دانشگاه گندی شاپور نیز توجه ویژهای داشت. دستاوردهای این دانشگاه در ایران باستان چنان اهمیتی داشت که بر بنیانهای نجومی دورههای بعد تأثیر عمیقی گذاشت.
بسیاری از دانشمندان ایرانی تحت تأثیر آن بودند. ابوالعباس احمد بن محمد بن کثیر فرغانی معروف به بطلمیوس ثانی و ابوجعفر محمد بن موسی خوارزمی از جمله ستارهشناسانی بودند که در تألیفات نجومی خود به گندی شاپور توجه داشتند. منجمان ایرانی تا دو قرن تحت حمایت خلفای اسلامی به فعالیتهای علمی خود ادامه دادند. اما سرانجام حکومتهای کوچک و بزرگ ایرانی شکل گرفتند و در پناه آنان، نجوم توسعه و شکوفایی یافت.
رصدخانه اصفهان و ابنسینا
قرنهای سوم و چهارم هجری قمری برای ایرانیان بهعنوان عصر زرین دانش و علم شناخته میشود. یکی از حوزههای پیشرفته در این دوران، نجوم بود. رصدخانه طاهر دوم، پادشاه دودمان طاهری، در شهر نیشابور بهعنوان بزرگترین رصدخانه شرق شناخته میشد.
خاندانهای ایرانی، بهویژه آلبویه، نیز در شهرهای مختلفی همچون ری، بغداد، همدان و اصفهان رصدخانههای متعددی بنا کردند. شاید برای ما اصفهانیها تأسیس رصدخانه اصفهان به کوشش ابنسینا و شاگردش ابوعبیده جوزجانی از سایر رصدخانهها جذابتر باشد. همچنین نگارش زیجها و دیگر تألیفات و پژوهشهای نجومی در این دوره ادامه داشت که یکی از معروفترین آنها زیج کوشیار گیلانی، اخترشناس برجسته ایرانی، است.
ابوریحان بیرونی که برای غزنویان رصدخانهای تأسیس میکند، به عنوان سرشناسترین منجم قرن پنجم هجری قمری شناخته میشود. فعالیتهای گسترده او در زمینه نجوم و انتقادش از نظریات بطلمیوسی او را برجسته کرده است. یکی از آثار مهم او در این زمینه، کتاب «التفهیم لاوائل صناعة التنجیم» است که به درخواست ریحانه، دختر یکی از شاهان محلی خوارزم، نوشته شده است. این کتاب به زبان ساده و بهصورت پرسش و پاسخ برای مبتدیان نگاشته شده است.
با مقایسه قرن پنجم و ششم هجری قمری، به ویژه دوران سلجوقیان، با دورههای پیشین، میتوان گفت که نجوم در این دوره دچار رکود میشود. تعصبات و جمود فکری این دوره تاثیر عمیقی بر پسرفت علوم مختلف، از جمله ستارهشناسی، داشته است. با این حال، تنظیم و اصلاح تقویم جلالی یا شمسی که تا به امروز در زندگی ایرانیان جا افتاده است، در همین دوره و توسط خیام نیشابوری در شهر اصفهان انجام میشود.
در قرن هفتم هجری قمری، یکی از مهمترین دستاوردهای نجومی تاریخ ایران پدیدار شد. این دستاورد بزرگ، رصدخانه مراغه بود که به همت خواجه نصرالدین طوسی و پس از ویرانیهای ناشی از یورش مغولان تأسیس شد. رصدخانه مراغه امکانات متعددی مانند اقامتگاههایی برای ستارهشناسان، پژوهشگران، کتابخانه و مدرسه آموزش نجوم داشت و نمادی از علاقه ایرانیان به دانش و زندگی در سختترین شرایط تاریخی بود. علم نجوم در این رصدخانه چنان پیشرفت کرد که از آن به عنوان مکتب نجومی مراغه یاد میشود.
در قرن نهم هجری قمری، تاریخ به شکلی دیگر و با ترکیبی از تلخی و شیرینی برای ایرانیان تکرار شد. این بار تیمور لنگ به جای چنگیز مغول به سرزمین ایران حمله کرد، اما پس از مدتی، رصدخانهای مشابه رصدخانه مراغه در شهر سمرقند و به همت تیموریان بنا شد. غیاثالدین جمشید کاشانی، ستارهشناس برجسته، مدیریت و برنامهریزی این رصدخانه را برعهده داشت. زیجهای معروف به الغبیگی و خاقانی نیز از دستاوردهای همین دوره تیموریان بود.
اسطرلابهای صفوی
در دوران صفویه، یعنی سدههای دهم و یازدهم هجری قمری، که برای مردم اصفهان به عنوان عصری متفاوت، پراهمیت و آشنا شناخته میشود، علم ستارهشناسی همچنان به دستاوردهای گذشته متکی بود. به عبارت دیگر، در زمینه نظریههای علمی و تحلیلهای نجومی پیشرفت قابل توجهی صورت نگرفت. با این وجود، اسطرلاب رونق فراوانی یافت.
برخی معتقدند که اسطرلاب تغییریافته واژه فارسی “ستارهیاب” است. این ابزار یکی از قدیمیترین وسایل نجومی در تاریخ ایران محسوب میشود و برای اندازهگیری ارتفاع، بُعد و میل خورشید و ستارگان، تعیین زمان دقیق شب و روز، و مشخص کردن زمان طلوع و غروب به کار میرفت.
در دوران حکومت شاهان صفوی، تعیین زمانهای سعد و نحس با استفاده از اسطرلاب اهمیت بیشتری پیدا کرده بود و جنبههای خرافی نجوم در این دوره به ویژه مورد توجه قرار گرفته بود. ابزار اسطرلاب، که در کنار علم و صنعت قرار میگرفت، بخشی از توسعه هنر فلزکاری در این دوره بود و دو اسطرلابساز بنامهای احمد و محمد، پسران ابراهیم، مهمترین صنعتگران این ابزار در شهر اصفهان بودند. آثار آنها اکنون در موزه تاریخ علم آکسفورد نگهداری میشوند.
پس از دوره حکومت صفویه و با ظهور دوران قاجاریه در ابتدای قرن سیزدهم هجری قمری، پیشرفتهای چشمگیری در علم و دانش مشاهده نمیشود. اما با گسترش سفر دانشجویان ایرانی به اروپا و تأسیس مدرسه دارالفنون، علم نجوم و ستارهشناسی وارد دوران مدرن و کاملاً متفاوتی میشود.
در دوران قاجار، ایرانیان در زمینه نجوم و ستارهشناسی به طور مستقیم توانمندی و پویایی چندانی ندارند و بیشتر به عنوان ناظران پیشرفتهای علمی غربی شناخته میشوند. به عنوان مثال، میرزا صالح شیرازی، اولین دانشجوی ایرانی که به خارج از کشور اعزام شد، با ویلیام هرشل، کاشف ستارههای اورانوس، آشنا میشود و ستارهشناسی انگلیسی را یاد میگیرد.
پیشگام آموزش نجوم در دوران قاجار، شخصی به نام عبدالغفار منجمباشی از خاندان آخوند ملاعلی محمد اصفهانی بود. او که معروف به نجمالملک بود، در مدرسه دارالفنون درس میخواند، کتابهای نویسندهای در زمینه نجوم تألیف میکرد و در همان مدرسه تدریس نیز میکرد.
نقش زنان در تاریخ علم ستاره شناسی
در آسمان بلند و درخشان تاریخ نجوم ایران، با تمامی پیشرفتها، رکودها و عقبرویهایش، جستوجوی ستارگان زن منجم کاری دشوار است! در نوشتار حاضر، که یک نگاه خلاصه به تاریخ نجوم ایران میاندازد، حتی در پرتفصیلترین نگارشها نیز به طور معمول نامی از زنان نمیبینیم. آیا زنان ایرانی در تاریخ علم نجوم تا دوران مدرن سهمی نداشتند؟ آیا تا قبل از آغاز آموزش در مدارس و دانشگاههای امروزی و فرصتهای برابر برای تحصیل در رشتههای مختلف و ظهور منجمانی چون آلنوش طریان، زنان از علم نجوم کنار گذاشته میشدند؟
واقعیت این است که در تاریخ ایران پیش از دوران مدرن نیز ستارهشناسان زن وجود داشتند. شاید این ستارهشناسان به مانند ابوریحان بیرونی، خیام نیشابوری و خواجه نصرالدین توسی، به اندازه آنها شهرت و اهمیت نداشتهاند، اما بخشی از تاریخ نجوم ایران را تشکیل میدهند که نباید آن را نادیده گرفت. بیبی منجمه، دختر کمالالدین سمنانی، یکی از زنان برجسته در زمینه نجوم در ایران بوده است.
این نگاه به تاریخ نجوم ایران، علاوه بر اینکه به فراموش نبردن نقش زنان در علم نجوم تأکید میکند، همچنین به ما یادآوری میکند که علم نجوم ایران همواره یک میراث فرهنگی گرانبهایی داشته است که باید با احترام و ارزشمندی برای نسلهای آینده حفظ شود.
بیبی منجمه از انتهای دوران نوجوانی به فعالیت در زمینه نجوم و یادگیری این علم مشغول میشود و با تسلط بر آن، به یکی از منجمان معتبر در دوران جلالالدین خوارزمشاه تبدیل میشود. همسرش، مجدالدین محمد ترجمان، نیز در این مدت به عنوان منشی دربار شاه خوارزمشاه فعالیت میکند.
زندگی بیبی منجمه و همسرش پر از ماجراهای جذاب است و آنها بعدها به دربار سلاطین ایوبی از خاندانهای سوریه و مصر میپیوندند. بیبی منجمه به دلیل تسلط بر اصول و قوانین نجوم و علم ستارهشناسی دوران خود، به دلیل پیشبینیهایش بر اساس حرکات ستارگان، به شهرت فراوانی دست پیدا میکند، به طوری که حتی شاهان زمان خود رقابت میکنند تا از تواناییهای او بهرهمند شوند.
شهرت پدر، همسر و حتی پسر بیبی منجمه، که از مورخان سلجوقیان روم بوده و کتاب او به نام “تاریخ ابنبیبی” شناخته شده است، بدون شک در ثبت وجود و فعالیت این زن منجم نقش مهمی داشته است. اما این نباید به این معنا باشد که بیبی منجمه تنها زنی بوده که در تاریخ ایران به عنوان منجم شناخته شده است.
این متن به بررسی نقدی رویکرد سنتی تاریخنگاری میپردازد که به طور معمول تمایل داشتند تا زندگیهایی از جامعههای مختلف را، به ویژه زنان و طبقات زیرین، نادیده بگیرند. این رویکرد معمولاً منجمله نشدن زنان را در تاریخ زندگی جامعه توجیه میکرد.
اما این متن به چالش کشیدن این نگرش میپردازد و سؤال مطرح میکند که چرا زنان نباید به عنوان فعالان مهم و تأثیرگذار در زمینههایی مانند نجوم وارد شوند؟ این ایده را از طریق نقد رویکردهای تاریخنگاری که تاکید زیادی بر نقش مردان داشتند، مطرح میکند و بر اهمیت بازنویسی تاریخ به گونهای که نقش زنان و گروههای محروم شناخته شوند، تأکید دارد.
نظرات کاربران